دل من پر از سکوت است
دل من پر از سکوت است
سکوتی که اگر نمایان شود
عالمی را به آتش می کشد
در پس پوسته ی حرفهای من
سکوتی پر معنا نهفته است
صدها جلد کتاب یک دقیقه آن است
و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد
شرابی که از آن افشرده ام
دنیاییی را مست میکند
و دیگری را می کشد.
رهایم مکن
تمام تنهایی دنیا امروز با من است!!!
سکوت ، سکوت و سکوت ...
در ذهنم هیچ خاطره ای گذر نمی کند...
گویی آنها هم مرا در تنهاییم ، تنهایم گذاشته اند...
کیست که درد تنهایی مرا تجربه کرده...
کیست که مرا در این حال بفهمد...
می شکند سکوت تنهاییم با طنین صدای گریه ات...
خوش به حالت که چه ساده اشک می ریزی!!!
چه سخت است برای مرد...
« گریه »
می فشارد بغض گلویم...
سخت کرده نفس کشیدنم را...
به گریه های تو حسودیم می شود!!!
شاید عذاب من همین باشد
ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 1:20 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]